جدول جو
جدول جو

معنی پای انداز - جستجوی لغت در جدول جو

پای انداز(اَ)
قماشی که برای احترام بزیر پای بزرگان اندازند. هدیه ای که عروس را گاه درآمدن ب خانه دامادپیش کشند از اسب و جامه و چیزهای دیگر:
بپای انداز حمدت کارجمند است
زبان تا دل پرند اندر پرند است.
نوعی خبوشانی.
نیست معلوم صراطت بجز از پای انداز
چون قیامت که بود برهنگی بر تن زار.
نظام قاری.
سرم جز رخت پای انداز و جیب خلعت تشریف
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد.
نظام قاری (دیوان البسه).
رجوع به پاانداز شود
لغت نامه دهخدا
پای انداز
پارچه ای که برای احترام به زیر پای بزرگان پهن کنند
تصویری از پای انداز
تصویر پای انداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وسیله ای بیلچه مانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاک روبه، خاکستر و مانند آن، جایی در بالای قلعه و حصار برای ریختن خاک و سنگ بر روی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاانداز
تصویر پاانداز
آنچه زیر پا بیندازند، فرشی که در درگاه اتاق بیندازند، پادری، پیشکش و هدیه ای که پیش پای کسی بگذارند، کنایه از کسی که برای دیگران بساط قمار فراهم کند یا واسطۀ عمل منافی عفت بشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه انداز
تصویر راه انداز
وسیله، کلید یا برنامه ای که دستگاهی را به راه می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ)
پای اندازان رفتن، رفتن چنانکه سپاهیان با قدم بلند
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
ذخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی.
- صندوق پس انداز، صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
اندازندۀ منی که آب مرد و زن باشد، دوراندازندۀ کبر و خودپسندی. روی برگرداننده از خودخواهی و عجب:
منی انداز باش چون مردان
گر نه ای زن، منی پذیر مباش.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
قائم انداز. شخص شطرنج بازو نردباز بی نظیر را گویند. (برهان) ، کنایه از ماهر و استاد و ممتاز و بی رقیب:
ملک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود.
نظامی.
تو آنگه که بر من شوی دست یاب
زن بیوه را داده باشی جواب
من ار با تو چربم به هنگام کین
بوم قایم انداز روی زمین.
نظامی.
، کنایه از مردم عاجز و ناتوان هم هست. (برهان). رجوع به قائم انداز و قائم ریختن و قائم راندن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
قمارباز
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
سایه اندازنده. سایه گستر. سایه افکن: پرورق، بسیار شاخ و انبوه مانند کوهی سایه انداز. (ترجمه محاسن اصفهان ص 40).
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایه انداز همای چتر گردون سای دوست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایم انداز
تصویر قایم انداز
شترنگ باز چیره، منگیا گر بی همال شطرنج باز کامل، نرد باز بی نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از حلب آهن مس و نقره سازند و بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند، سنگ انداز برج و قلعه و حصار، ساحر جادوگر، آنچه که در آن خاک ریزند خاکریز، پارچه ای که دور سایبان و شامیانه کشند
فرهنگ لغت هوشیار
رقصان پای کوبان خوش و خرم. یا پای اندازان رفتن، رفتن مانند سپاهیان با قدم بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا انداز
تصویر پا انداز
فرشی که در دو سوی در ورود اطاق می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از ساحل یا بندرگاه یا منزلی که چاروا داران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود را از ستور فرو گیرند، محل تخلیه بار
فرهنگ لغت هوشیار
(کلید راه انداز) در هواپیمای باتری دار پس از آنکه کلید برق وصل شد از کلید راه انداز استفاده می کنند و آن دستگاهی است مرکب از چند چرخ دنده و یک دینام که بطور مصنوعی گردش میکند و پس از دور برداشتن بوسیله کلید دیگر موسوم به) درگیر (دستگاه راه انداز را بموتور وصل میکنند و بدین وسیله موتور روشن میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خار انداز
تصویر خار انداز
نوعی خارپشت که خارهای خود را مانند تیر اندازد قنفذ
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال انداز
تصویر فال انداز
مروینش کت پیشگوی اختری کندا فالگیر طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب انداز
تصویر قاب انداز
بجول انداز، منگیا گر منگی کسی که باقاب بازی کند، قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از فلز یا پلاستیک سازند و با آن آشغال و غیره را به کمک جارو جمع کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
((پَ اَ))
ذخیره، اندوخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فال انداز
تصویر فال انداز
فالگیر، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاانداز
تصویر پاانداز
فرشی که در ورودی در اتاق بیندازند، آن چه که زیر پا بیندازند، دلال محبت، آن چه که در پای عروس و داماد ریزند
فرهنگ فارسی معین
طالع بین، فال بین، فالگو، فالگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندوخته، پس افت، پس افکند، ذخیره، صرفه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرش، جاکش، دلال محبت، دلاله، قواد، لحاف کش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ دیدن خاک انداز در خواب، نشانه آن است که وظیفه ای دشوار اما دلپذیر را به عهده خواهید گرفت. 2ـ دیدن خاک انداز شکسته در خواب، نشانه آن است که آرزوها و خواسته هایتان بی پاسخ خواهد ماند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از انواع بازی های بومی که با توپ انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
هدیه ای که پدر داماد یا یکی از بزرگان فامیل داماد به عروس
فرهنگ گویش مازندرانی